کد مطلب:246022
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:410
معمر بن خلاد می گوید
مدینه بودم در خدمت امام جواد كه ناگهان امام از جای برخاست و به من فرمود: «بر مركبت سوار شو برویم!»
من نپرسیدم كجا و سوار شدم. و ایشان نیز بر مركب نشست و ساعتی بعد در زمینی پست فرود آمدیم.
امام ما، جواد فرمود: «همین جا بایست تا برگردم.»
همان جا ایستادم و امام ساعتی بعد بازگشت در حالی كه چشمها و گونه هایش از اشك تر شده بود.
پرسیدم: «جانم فدای شما، اینجا كجاست و شما كجا بودید؟»
فرمود: «اینجا خراسان است و من به كفن و دفن پدرم رفته بودم.»
آن روز، روز آخر ماه صفر، سال دویست و سوم هجری بود. [1] .
[ صفحه 32]
[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 409.